رفتیم عروسی...
دوستای گلم سلام... دلم تنگیده بود واسه این وبلاگ و همه ی شما میگم عروسیه اقوام درجه 1 هم سخته ها... ولی در عوض خیلی خوش گذشت.عمه زهرا هم ماشا.. خیلی دوست داشتنیه از وفتی عروسی کرده دلم براش تنگ شده خب کمتر میبینمش دیگه یکم ازمون دور شده...عمه زهرا و اقا مهدی ایشا... همیشه شاد و خوشبخت در کنار هم زندگی کنید تو عروسی محمدامین توپولی خیلی اذیتمون کرد طفلی همش از خانوما غریبی میکرد و از بغلمون بغل کسی نمیرفت...تا یکی رو میدید میزد زیر گریه اونم چه گریه هایی تا حالا اونجوری گریه نکرده بود خلاصه که مجبور شدیم بفرستیمش پیش بابایی و دایی حامد...مثل اینکه تا رفته بوده تو مردا بغل دایی فوری خندیده.فدای تو بشم مامانی که میترس...
نویسنده :
مامان محمدامین
18:30